معنی ترمز چهار پا

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

چهار پا

حیوان چهار پا، مانند اسب، استر، خر، شتر و امثال آن


ترمز گرفتن

(مصدر) ترمز کردن.


ترمز

اضطراب کردن، جنبیدن آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند

فارسی به آلمانی

چهار پا

Vierbeiner [noun], Vierfüßer [noun]


جانور چهار پا

Vierbeiner [noun], Vierfüßer [noun]

لغت نامه دهخدا

ترمز

ترمز. [ت ُ م ُ] (روسی، اِ) آلتی است در ماشین که هر وقت بخواهند با آن ماشین را نگه میدارند گویا لفظ مذکور ماخوذ از زبان روسی است. (فرهنگ نظام). مأخوذ از روسی، آلتی است در اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت و بعضی از ماشین های دیگر که با فشار دادن آن حرکت ماشین را کند و یا آنرا بکلی متوقف می سازند. و بر چند قسم است و بیشتر بوسیله هوا یا آب و یا روغن کار می کند، ترمزهای روغنی که بیشتر در اتومبیل ها بکار میبرند، هنگامی که راننده پای خود را روی اهرم بگذارد و فشار دهد روغن از لوله های مخصوصی وارد استوانه می شود و بوسیله ٔ فنر صفحه ای را به پیش می راند و چرخ ها را از حرکت بازمیدارد و یاآنکه حرکت چرخها را کند می سازد. (از فرهنگ عمید).
- ترمز کردن، متوقف کردن. ماشین را از حرکت بازداشتن.
- || باستهزاء، ترمز کن، از خشم باز آی. بسیار دعوی دروغین و بی جا مکن. بسیار مگوی.
- ترمز نداشتن، در تداول عامه فاقد نیروی خویشتن داری بودن. فلانی ترمز ندارد در مورد کسی گویند که نتواندهیجان و خشم خود را بضرورت فرونشاند.

ترمز.[ت َ رَ م ْ م ُ] (ع مص) اضطراب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جنبیدن. (تاج المصادر بیهقی). یقال ترمزالقوم فی مجالسهم، جنبیدند جهت برخاستن یا برای خصومت. || آماده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخت تیز دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).


چهل و چهار پا

چهل و چهار پا. [چ ِ هَِ ل ُ چ َ / چ ِ] (اِ مرکب) ذات اربع و اربعین. که شماره ٔ پاهایش چهل و چهار باشد. || هزارپا یا نوعی از آن. گوشخزک. گوش خبه. گوشالنگ. گوشخارک. گوشخز. (از مجمعالفرس سروری ص 1211 و حاشیه ٔ آن چ دبیرسیاقی): و همچنین با سرکه و انگبین بر گزیدگی حیوان چهل و چهار پا ضماد کنند نافع بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).


چهار دست و پا

چهار دست و پا. [چ َ / چ ِ دَ ت ُ] (اِ مرکب) قوائم حیوان، یعنی مجموع شمار دستها و پاهای کسی یا حیوانی. دو دست و دو پای او: چهار دست و پای خود را برداشت [سگ] و آوازی حزین و ناله ای از او شنیده میشد. (انیس الطالبین ص 29).

فرهنگ معین

ترمز

(تُ مُ) (روس.) (اِ.) وسیله ای در اتومبیل و ماشین های مشابه که با فشار دادن آن حرکت اتومبیل یا ماشین کند و یا متوقف می شود.، ~دستی ترمزی است که علاوه بر ترمز پایی در اتومبیل تعبیه شده که به وسیله دستگیره ای آن را می کشند.

مترادف و متضاد زبان فارسی

ترمز

مهار، آلت بازدارنده، سد، مانع

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ عمید

ترمز

آلتی در اتومبیل، دوچرخه، موتورسیکلت، و بعضی ماشین‌های دیگر که با فشار دادن آن حرکت ماشین را کند می‌کنند و یا آن را از حرکت بازمی‌دارند،

فارسی به عربی

ترمز

صندل خشبی، کابح

معادل ابجد

ترمز چهار پا

859

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری